جدول جو
جدول جو

معنی خدعه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خدعه کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، فریفتن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، غدر کردن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، پشت هم اندازی کردن، کید آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، ترفند کردن، نارو زدن، مکر کردن، سالوسی کردن، تبندیدن، غدر اندیشیدن، تنبل ساختن، گول زدن، اورندیدن، دستان آوردن، غدر داشتن
تصویری از خدعه کردن
تصویر خدعه کردن
فرهنگ فارسی عمید
خدعه کردن
(بِ مَ دَ)
فریب بکار بردن. مکر کردن. نیرنگ زدن. حقه سوار کردن. تخدیع، فسون ساختن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیره کردن
تصویر خیره کردن
حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن، خیره ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندبه کردن
تصویر ندبه کردن
زاری و شیون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
کاری را برای کسی انجام دادن، تعظیم کردن کرنش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطبه کردن
تصویر خطبه کردن
درخواست کردن، خواستن کاری، داوطلب انجام کاری شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرقه کردن
تصویر خرقه کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
مجروح کردن آزردن، در تعب انداختن، وا مانده کردن فرسوده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده کردن
تصویر خنده کردن
خندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخنه کردن
تصویر دخنه کردن
دود کردن و دود آلود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)
فرهنگ لغت هوشیار
نویدنیدن پتیستادن نوید کردن - قول دادن بکسی برای اجرای امری را، تعیین وقت برای اجرای امری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیه کردن
تصویر هدیه کردن
بعنوان پیشکشی وتحفه چیزی بکسی دادن: (زان لب چون آتش هدیه کن یک بوس خشک گرچه برآتش ترا مهری زعنبر ساختند) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدنه کردن
تصویر هدنه کردن
آشتی کردن: سازش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
داویدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
پیشکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وعده کردن
تصویر وعده کردن
پیمان بستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
Exhaust, Fatigue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
Service, Serve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
Pretend, Allege, Assert, Claim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
утверждать , заявлять , притворяться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
истощать , утомлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
служить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
behaupten, beanspruchen, vortäuschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
dienen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
erschöpfen, ermüden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
стверджувати , прикидатись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
виснажувати , втомлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
служити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
twierdzić, udawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
wyczerpywać, męczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
służyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
指控 , 断言 , 声明 , 假装
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خدمت کردن
تصویر خدمت کردن
服务
دیکشنری فارسی به چینی